پابرهنه

ساخت وبلاگ
غروب داریم‌میریم رشت. فردا عروسی مرتضی و المیراس.دو هفته پیش یهو گفتن میخوان تو سالگرد عقدشون عروسی بگیرن ما برنامه قشم و بندرعباس داشتیم ولی خب کنسل کردیم و از اون روز من و جانان هر روز بیرونیم دنبال خریدا و کارای مربوط به عروسی.همین الان کارامو تموم کردم و بسی خسته اما راضیم. امیدوارم خوش بگذره. ‌+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۶ ساعت 10: پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1397 ساعت: 0:25

این روزا همش با جمع کردن و بسته بندی و وسیله بردن میگذره. خونه جدید چند وقتیه خالی شده و خرد خرد داریم وسیله میبریم. اشپزخونه و کمدا رو چیدیم و وسایل بزرگو این آخر هفته میبریم. کار اثاث کشی خیلی خیلی خسته کنندست. مخصوصا اگه مثل ما خرد خرد کار کنی و طول بکشه. ایشالا دیگه تا یکی دو هفته کل کارا تموم میشه.  دلم میخواد بعدش کامل استراحت کنم. یه هفته بخوابم و تو رختخواب کتاب بخونم و جانان هم وسطش از سر پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : اثاث, نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 1:23

این روزها هوای تهران و کرج و به سری شهرای دیگه به شدت الودست. انقدر که چند صد تفر فقط تو همین یه ماه فقط تو تهران فوت شدن. جانان رو بیرون نمیبرم و تو خونه مشغولیم. دوباره دارم در مورد نیروی ذهن و جذب  و آرامش ذهنی مطالعه میکنم. تو یه گروه کتابخوانی هم در این زمینه عضو شدم و با بچه هاش  مطالعه گروهی میکنیم. روزی 30 صفحه میخونیم و ساعت 9 شب در موردش گفت و گو میکنیم.  اولین کتاب در مورد پاکسازی و هو اوپونو پونو نوشته جو ویتال بود. کتاب بعدیم  از همین نویسندست و امشب شروع میکنیم.  با تمام تلاشم برای روحیه داشتن، اوضاع خودم چندان رو به راه نیست.  خواهرم و شوهرش تو روابطشون دچار مشکلات جدی شدن و متع پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : آلودگی,هوا,جذب,کتاب,دعواهای,همیشگی, نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 12 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:19

روزها خیلی سریع دارن میگذرن. جانان قشنگم 15ماهه شده. تو اوج شیطونیه و من تقریبا همه روز رو باهاش میگذرونم. تنها وقتی که برای خودم دارم حدود دو ساعتیه که ظهر میخوابه و البته وسطش دو سه بار بیدار میشه.  اون دو ساعتو سریع ورزش میکنم، ناهار میخورم، تمرین بازی فراوانیمو مینویسم، کتاب میخونم، خونه رو جمع و جور میکنم، تماسای تلفنیمو دارم، تو تلگرام با دوستام چت میکنم. خلاصه کتاب مینویسم، ذکر میگم، تمرینای  eftرو انجام میدم  و ..و...  تقریبا تنها وقتی که کاری غیر از بازی با جانان و دنبال خرابکاریاش دویدن میکنم، همین دو ساعته. بقیه وقتا یا برای غذا دادن دنبالش میدوم یا بغلمه و داریم اشپزی میکنیم یا خرا پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : درد,های,مادرانه, نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:19

بوی عید رو کاملا دارم حس میکنم. خودمم شور و شوق عجیبی دارم . امسال در راستای دوست داشتن خودم کللللی برای خودم خرید کردم. همیشه پولامو جمع میکردم و در نهایت خرج خونه میشد ولی  امسال گفتم یه بارم خرج دل خودم کنم. مگه نه اینکه این پولا رو ممول به همین نیت  به من میده و خرج خونه جداست خب چرا من باز خرج خونه میکنم و خودم میمونم با کلی خواسته؟  خلاصه که امسال ترکوندم. :) راستی بالاخره طلسم شکست و ما هر دو تا خونه رو فروختیم . فعلا همین جا رهن نشستیم تا یه خونه مناسب پیدا کنیم. تا الان که چیز خوبی پیدا نکردیم.  با پول ما فقط پایینا میشه یه 70متری پیدا کرد. سمت غرب که برای ما مناسبه و به خواهرم و بقیه پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : بوی,عید, نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 18 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:19

هورررررا ما بالاخره تهران خونه خریدیم.  طلسم 7ساله خونه خریدن ما بالاخره شکست. هر دو تا خونه کرجو فروختیم و تهران خونه خریدیم. البته این خونه کوچکتر از خونه فعلیمونه ولی خب باز همین که این پروسه آزاردهنده فروش خونه ها و هزار تا بنگاه و روزنامه و سایت چک کردن تموم شد و راه ممول هم به محل کارش نزدیک تر شد خیلی عالیه.  هر چند دلم برای کرج خیلی تنگ میشه.  خلاصه که خوشحالم.  این روزا کارم شده بسته بندی و  چیدن تو کارتن. کلی جنس هم تو دیوار گذاشتم و فروختم. چیزای زیادی داشتیم که همه هم کاملا سالم و تمیز بودن ولی خب تو خونه جدید براشون جا نبود و مجبور شدم همه رو خیلی ارزون رد کنم بره. :( هفته بعد اثا پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : خونه,جدید, نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 11 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:19

سالها پیش تو دوران بچگیم دکتر برام سرم شست و شوی بینی تجویز کرد. با اولین استفاده سوزش زیادی تو بینی و حلق احساس کردم و دیگه گذاشتمش کنار.  ازون موقع حدود 20 سال میگذره . تو این مدت دکتر بارها به دلایل مختلف برام همون  سرم رو تجویز کرد ولی من از ترس سوزش و درد دوباره استفاده ش نکردم ؛دردی که حالا با گذشت چند سال کلی تو ذهنم بهش شاخ و برگ داده بودم و بزرگ و غیر قابل تحمل تصورش میکردم.  گذشت تا چند روز پیش که به خاطر سردرد زیاد و چرکی شدن سینوس هام دوباره دکتر بهم سرم داد و اینبار  از ناچاری مجبور به استفاده شدم. بماند که از ترس زیاد از ممول هم کمک خواستم.  تو ه پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 17:57

قرار بود با فریبا اینا برم شهرستان ، خونه پدری.  جانان یه کم تب داشت ولی تا بعد از ظهر پایین اومد . 

غروب ساعو اومد دنبالم  و راه افتادیم. 10 دقیقه بعد جانان خیلی شدید شروع به گریه و جیغ کرد. 

طوری شد که ما وحشت کردیم. اصلا آروم نمیشد.

به ساعد گفتم منو دوباره برگردونه خونه. 

سفر سه روزه م ده دقیقه طول کشید . به مامانم زنگ زدم گفتم خیلی ناراحت شد. 

منتظرم ممول بیاد جانان رو ببریم بیمارستان. 

پابرهنه ...
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 0:56

امان از دلتنگی...

امان از دلتنگی سر شب .

بعضی وقتا دلم میخواست یه پاک کن بود برمیداشتم همه اتفاقای  دور و برمو پاک میکردم .  اون وقت برمیگشتیم به گذشته و میشدیم یه خانواده شاد. 

اون وقت دیگه دلتنگ خواهر کوچیکه م نبودم و دلم برای تنهایی فریبا نمیسوخت. 

یهو همه چی خراب شد. 

فردا خونواده ممول میان اینجا. ماشینمو  میارن. تازه داشتم با پراید دوست میشدم . 

دلتنگی همینه دیگه. حتی دلت از الان برای پرایدت هم تنگ میشه.

پابرهنه ...
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 0:56

خدارو شکر بعد از نوشتن پست قبلی اتفاقای خوبی افتاد که روحیمو بهتر کرد.  اولی که به نوعی مهمترین اتفاقه این روزهامه،گرفتن گواهینامه بود. باورم نمیشد خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم.  گفتنش خجالت اوره ولی باید بگم که من 6 سال پیش برای گرفتنش اقدام کرده بودم ولی بعدش که چند بار تو شهری افتادم دیگه ولش کردم و با کار و دانشگاه مشغول شدم.  سرجمع هم 6 بار افتادم و بار هفتم قبول شدم . دلیل افتادنم استرس زیاد بود . اصلا افسرو که میدیدم همه چی یادم میرفت. واقعا برام مثل کابوس شده بود. خدا رو شکر تموم شد. دیگه صدای همه درومده بود.  اتفاق خوب دوم مسافرتمون به کرمانشاه بود. خ پابرهنه ...ادامه مطلب
ما را در سایت پابرهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1nasim2028 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 0:56